چکیده :شما از همهی ما، ما که روی زمین ماندهایم، به خداوند نزدیکترید. از او بپرسید چرا صبرش تمام نمیشود. چرا کاری نمیکند. چرا میگذارد به اسمش رسم و سنتش را پایمال بکنند. چرا نگاه نمیکند به رنج بندگانش. این بندگانش تا کی باید دندان سر جگر بگذارند و خون دل بخورند. البته که میرحسین شما صبرش زیاد است. اما شما پدرید. یا اگر نمیخواهید سفارش پسرتان را بکنید گلهی ما، ما که میرحسینتان را دوست داریم، پیش خدا ببرید و خدمت اجداد بزرگوارتان برای ما وساطت بکنید و دل بسوزانید ... شاید بخاطر سادگی و صفا و صمیمیت شما خداوند نظری به ما بکند....
یکی از خوانندگان کلمه، نامه ای را که برای مرحوم میر اسماعیل، پدر میرحسین موسوی نوشته، برای کلمه ارسال کرده است. این نامه را با همان لحن ساده و صمیمی که نگاشته شده و بدون ویرایش بخوانید:
حاجیآقا میراسماعیل موسوی خامنه
چقدر خوب است که شما را میشود اینقدر ساده صدا کرد. چقدر این ساده مخاطب قراردادنِ شما به شکل شما در عکسهایتان میآید. دستکم از اینجهت میرحسینِ شما مثل خود شما است … حتا دشمنانش به او میگویند میرحسین! اینقدر ساده و باصفا است میرحسینتان … مثل عکسهای خود شما.
امروز پیش نوهی شهیدتان خاکتان کردند و انشاءاللّه امشب غرق در رحمت خداوندید. چشمتان را در این دنیا بستید بی آنکه میرحسینتان را ببینید؛ چه خوش است چشمتان را که در آن دنیا باز میکنید امام حسینتان را زیارت بکنید.
شما در آن دنیا به پیری آنچه اینجا بودید نیستید. خودتان میتوانید راه بروید. اگر هم نتوانستید نوههای شما زیر بازوهایتان را میگیرند … و چه آبرویی پیش خدا بالاتر از اینکه دو شهید بزرگوار زیر بازوی پیرمردی همچون شما را بگیرند و در محضرش ببرند و بر سر سفرهی مرحمت و ضیافتی که ترتیب داده است بنشانند. ما به خدا ایمان داریم و به پیامبر و امامانمان (سلاماللّه علیهم) و به مرگ که حق است و به شب اول قبر و به خون شهید و به ایستادگی و ایثار و آزادگی زنان و مردانی که به ظلم تن ندادند، گو آنکه با دیوارها و حصارها به بندشان کشیده باشند … نگاه بکنید؛ بر سر سفره اجداد بزرگوارتان نشستهاند. سیادت شما به امام موسی کاظم (علیهالسلام) برمیگردد … تن رنجور او را ببینید که بر بالای سفره نشسته است و جای غلوزنجیرها بر تن پاکش … لبخند او به شما باشد گواه مدعای من.
حاجیآقا میراسماعیل
منزل نو به شما مبارک باشد. میدانم؛ شما را محترمانه بدرقه نکردند. نمیدانم چگونه غسلتان دادهاند و کی به جنازهی شما نماز خوانده است و چهکسی توی قبر گذاشته استتان و میدانم با عزیزانتان که مشایعتتان میکردند تا خانهی ابدیتان خوشرفتاری نکردند. امیدوارم چندان خاطر شما را رنجه نکرده باشند … شما رختتان را از ناسوت برچیدید و به لاهوت بردید. پیش از شما هم بودهاند کسانیکه حرمت جسدشان را نگه نداشتند … راه دور نرویم. همین همسایهتان؛ آقا سیدعلی حبیبی خامنه.
اما یکچیز! با همهی این حرفها که شما از دنیای دنی به ملکوت خداوند رفتهاید و چه اهمیت دارد که با کالبدتان چه کردهاند و اینها … حتماً از خودتان سؤالی پرسیدهاید … پرسیدهاید من فرزند رشیدی داشتم. میرحسین من قوی بود. او اگر میبود نمیگذاشت با جسم خاکیام آنطور بکنند. چرا کاری نکرد؟ روزهای آخر زندگیم چشمم ماند به در تا بیاید و ببینمش. نشد. نیامد. سفر بود. اما مشایعت و بدرقه و خداحافظی چرا نیامد؟ مگر من چند بار میمیرم؟
حاجیآقا میراسماعیل
شما اینجا که بودید خیلی پیر بودید. ملاحظهتان را میکردند. سفر بهانه بود. راستش را نمیگفتند که خاطرتان مکدر و حالتان بد نشود … فرزند شما نخستوزیر جمهوری اسلامی بود. محبوب و درستکار و مقید و پاکدست هم بود. حالا میآمدند میگفتند در همان جمهوری اسلامی زندانیش کردهاند؟ … نه، شما نحیفتر از آن بودید که این خبرها را طاقت بیاورید. گیرم از آنکه میرحسینتان را بیشتر از یک هفته نبینید هم نحیفتر بودید و بالاخره شکستید.
حالا دیگر شما به پیری آنچه اینجا بودید نیستید. لابد دستگیرتان شده است میرحسینتان کجا بوده. چرا نیامده دیدارتان و چرا پیکرتان را تشییع نکرده است. فرشتههای خداوند حتماً تمام اینها را به شما گفتهاند و شما آرامآرام اشک ریختهاید.
حالا شما از همهی ما، ما که روی زمین ماندهایم، به خداوند نزدیکترید. از او بپرسید چرا صبرش تمام نمیشود. چرا کاری نمیکند. چرا میگذارد به اسمش رسم و سنتش را پایمال بکنند. چرا نگاه نمیکند به رنج بندگانش. این بندگانش تا کی باید دندان سر جگر بگذارند و خون دل بخورند.
البته که میرحسین شما صبرش زیاد است. اما شما پدرید. یا اگر نمیخواهید سفارش پسرتان را بکنید گلهی ما، ما که میرحسینتان را دوست داریم، پیش خدا ببرید و خدمت اجداد بزرگوارتان برای ما وساطت بکنید و دل بسوزانید … شاید بخاطر سادگی و صفا و صمیمیت شما خداوند نظری به ما بکند.
حاجیآقا میراسماعیل
ما را فراموش نکنید.
… خداوند رحمتتان بکند. خانهی تازهتان آباد و شب اول قبر دروازه گشایش و راحتیتان باشد.
والسلام
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا صلواتک علیه و آله
و غیبة ولینا
و کثرة عدونا
و قلة عددنا
و شدة الفتن بنا
و تظاهر الزمان علینا
0 نظر
» لطفا در نظرات خود از الفاظ رکیک استفاده نکنید
» لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید