مرد روشنی افروز غایب و مردان سبز پوش در حصر، یاران دیرینه در بند، شهید مسروق، برادران و خواهران در گورها خفته و ما بی پناه... وچه تنها.
هرگز ایران در راه آزادی اینقدر تنها نبود. تاریخ را در این روزهای غبار آلود ورق می زنم. باورم نمی شود در سرزمینی که روزی کوروش آن را آباد کرد و غرور آفرین به ما آزادی هدیه داد امروز چه غریبانه به ویرانه های آرزوهایمان نگاه می کنیم و یاران ما پنجه به دیوار های زندان می کشند.
آه، روزی آن مرد آریایی وقتی طواف خاک دنیا را به دور ایران من تمام کرد، خلیل وار ایستاد و دعا کرد، خدایا سرزمین مرا از سه چیز ایمن بدار: دروغ ، دشمن و خشکسالی. به کورش چه بگوییم. جواب چشمان بازش را در گور چگونه بدهیم.
کوروش بخواب که نبینی در این روزگار دروغ و تهمت و قحطی چگونه سر افکنده بر سر گور برادرانمان می رویم. بخواب تا نبینی ایران تو و فرزندان آریاییت امروز چگونه اسیر قحطی و دروغ این دشمنانند.
باور نمی کنم اینجا همان سرزمینی باشد که روزی دست های آرش آن کمان افسانه ای را بلند کرد تا خط قرمز ما را برای دشمنان ما خوب پررنگ کند تا بدانند که جان می دهیم و وطن نمی دهیم.
آن سرزمینی که پرچم عزتش را همیشه دست غیرت مردی به اهتزاز در می آورد که گفت:
که گفتت برو دست رستم ببند نبندد مرا دست چرخ بلند.
چرا دیوان خبر از داستان کاوه ندارند. آیا خود را از ضحاک قوی تر پنداشته اند؟
سرزمین من همیشه پر از مردان بزرگ بود. از مشروطه تا انقلاب. در زیر درخت ظلم همیشه سایه ی امیر کبیرها،ستارخان ها و باقرخان ها، مصدق ها هم گسترده بود.
شاید امروز اگر همت و باکری و جهان آرا بودند هیچ چشم بی شرمی جرات یک نگاه بد را به ما نداشت.
اما امروز روزگار غبار آلودیست. مرد روشنی افروز غایب و مردان سبز پوش در حصر، یاران دیرینه در بند، شهید مسروق، برادران در گورها وخفته و ما تنها و بی پناه... وچه تنها. چه غریبانه مکث کرده ایم.
نکند که نامشان را فراموش کنیم.
امروز یاران سبز من، در این تنهایی و غربتی که بی یاور مانده ایم، نوبت ماست تا صفحه ی جدیدی را در کتاب تاریخ باز کنیم و قلم در دست بگیریم.
یاران من همت کنید. مورخان این دوره از تاریخ ما هستیم. قلم های سبز را به دست بگیرید که ادامه ی این تاریخ را ما باید ایرانی وار بنویسیم.
یار سبز
0 نظر
» لطفا در نظرات خود از الفاظ رکیک استفاده نکنید
» لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید