نمره ی ادبیاتم 13 شد. اصلا از همان روز اول ادبیاتم می لنگید. از تو چه پنهان که دایره لغاتم خیلی ضعیف بود. کل لغاتی که بلد بودم را اگر می شمردی می شد سه تا. ولی تعریف از خود نشود، این سه تا واژه را خوب خوب بلد بودم.از بچگی این سه تا ملکه ی ذهنم شده بود: راه، سبز، امید.
هرچه معلم ادبیات واژه های دیگر را می گفت یاد نمی گرفتم.توی مغزم نمی رفت. با من سر لج افتاده بود. می گفت تو کودنی. سر همین واژه ی ظلم که هرچه می گفت یاد نمی گرفتم، آنقدر ترکه خوردم که حتی الان هم جایش مانده.
با همین دستهایی که جای ترکه رویشان مانده ، برگه ی ادبیات را پاره می کنم.
می خواهم با همین چند واژه که بلدم کلاس خصوصی بگذارم.تازه یک واژه هم جدیدا یاد گرفته ام: آزادی. باید این واژه ها را به بقیه هم یاد بدهم.
یار سبز
هرچه معلم ادبیات واژه های دیگر را می گفت یاد نمی گرفتم.توی مغزم نمی رفت. با من سر لج افتاده بود. می گفت تو کودنی. سر همین واژه ی ظلم که هرچه می گفت یاد نمی گرفتم، آنقدر ترکه خوردم که حتی الان هم جایش مانده.
با همین دستهایی که جای ترکه رویشان مانده ، برگه ی ادبیات را پاره می کنم.
می خواهم با همین چند واژه که بلدم کلاس خصوصی بگذارم.تازه یک واژه هم جدیدا یاد گرفته ام: آزادی. باید این واژه ها را به بقیه هم یاد بدهم.
یار سبز
0 نظر
» لطفا در نظرات خود از الفاظ رکیک استفاده نکنید
» لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید