درخواست گروهی از وبلاگنویسان سبز از مهدی خزعلی برای شکستن اعتصاب غذا

به نام خدایی که جان میدهد و جان می ستاند
برای مهدی خزعلی که زمانی جانش را برای دفاع از خاکش بر کف دست نهاد
و اکنون برای دفاع از کلام حق:

ما را چه شده است؟روزگاری در این سرزمین انقلابی شد،به امید دگرگونی و با هدف سرنگونی دیکتاتوری، با نوید آزادی، با وعده های الهی گونه، با نام دین برتر و اکمل.میراث خوارانی بودند اما که دندان تیز کردند برای سهم خواهی و هر چه بیشتر بردن.
حذف ها کلید خورد،سلطنت طلب،کمونیست،مارکسیست،منافق،دگراندیش،ملی مذهبی،مذهبی،حتی آیت الله ها و حجج اسلام ها...عناوین و انگ ها تولید میشد همچنان.
این چرخه تولید همچنان میچرخد و کار به جایی رسیده که امروز صریق ترین و خالص ترین یاران این نظام،آماج حملات حذف و حصر و زندان قرار گرفته اند.در این بین تاکتیک النصر باالرعب چنان کارگر افتاده که کسانی که می دانند و از ماهیت نظام آگاهند سکوت اختیار کرده،نه تنها اعتراضی نمی کنند،که بنده وار سر تسلیم در برابر ظلم و دیکتاتوری ریشه دوانده در اجزای حکومت فرود آورده اند.
قربانیان این تنگ نظری و مطلق گرایی اما اکنون حال و روز دیگری دارند. عده ای زندانی اند، بعضا گوشه عزلت اختیار کرده اند و گروهی اجبارا کوچانده شده اند از این دیار... هیچ صدایی نباید شنیده شود! هیچ اعتراضی نباید صورت گیرد! تنها و تنها چاکران خوارصفت دست به سینه احسنت می گویند و صلوات می فرستند و آل رسول را شرمسار وجود خود می کنند.
مهدی خزعلی از قاعده وضع شده دیکتاتوری مستثنی نیست.
کسی که آلام و رنجهای زاییده از استبداد را با تمام وجود و ایمان خالصش حس و درک کرده و علیه آن بپا خاسته است.مگر نه اینکه ان الحیاة عقیدة و الجهاد؟...مگر نه اینکه پرورش یافته مکتبی محمدی علوی حسینی است؟کدام یک از این بزرگواران سکوت در برابر ظلم را جایز کرده اند؟
باری،خزعلی بجای نشستن بر سر خوان رنگین نعمت و مکنت و صحت و عافیت دنیا،در کار خوان دیگری است.خوانی که رسول خدا و آلش گسترده اند و بندگان را جهت ارتزاق از آن فرامی خوانند.او دست از جان شسته و دعوت بزرگان دینش را لبیک گفته و سکوت مرگبار خفقان حاکم خواسته را شکسته و لب بر غذا بسته.
و حاشا بر بی غیرتی ما....
او برای دفاع از حقوق شهروندی زیرپا مانده ما فریاد سر داده و در برابر،ما سکوت کرده،سر به زیر انداخته و بکار زندگی روزمره خویش مشغول شده ایم و مغفول مانده ایم.
لحظه ای به خود آییم و به کار کشف خودِ خودمان بپردازیم.
زندگی بسیار زیباست و ارزشمند.زندگی موهبتی است الهی تا جایی که چشم بر زندگی دیگری نبندیم. از هر دریچه و منظری بنگریم،سکوت شایسته ما نیست،نه از دیدگاه الهی،نه انسانی،نه مذهبی،نه شهروندی،نه هموطنی،نه آریایی....
فریاد مجازی ما به جایی نخواهد رسید.اگر ذره ای داعیه دفاع از حق،انسانیت و آزادی داریم بپاخیزیم و در حرکتی منسجم و غیرتمندانه قبل از آنکه کار از دست بشود،برای نجات این رادمرد،اقدام کنیم.

و کلامی با مهدی عزیز:
سرزمین ما به مردانی چون تو بس نیازمند است چرا که سالهاست کهنه درخت مردانگی و غیرت،در این سرزمین آبیاری نگردیده و اندک جانی بر آن مانده...
این سرزمین به امثال تو نیاز دارد نه برای ریاست و کیاست و وزارت(که نیک میدانم از آن بیزاری)...که برای آبیاری و رویش شاخه هایی تازه از این درخت کهنسال... برای ما...برای این سرزمین...برای انسانیت...برای شرافت...برای نجابت...بمان.
التماست میکنم بمان.
و جان را خدا میدهد و خدا می ستاند.
بیست و پنجم اسفند
1390
__________________________________________________________
اگر تمایل دارید که وبلاگ شما هم جزو امضا کنندگان این بیانیه باشد نام وبلاگ و آدرس بیانیه در وبلاگ خود را برای وبلاگ تفنگت را زمین بگذار بفرستید تا نام شما هم جزو امضا کنندگان بیانیه قرار گیرد.

0 نظر

» لطفا در نظرات خود از الفاظ رکیک استفاده نکنید
» لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید