فرورتیش کردتبار
در این چند روز اخیر، مشغول مطالعه کتاب "فتوای مرگبار،اعدام های سال 1367"بودم،که جمله ای توجه من را به خود جلب کرد؛ این جمله در معرفی مهندس میرحسین موسوی بود. در این معرفی ذکر گردیده بود:"...وی که در انتخابات اخیردر مقابل محمود احمدی نژاد شکست خورد(!)،یکی از کسانی بود که در جریان اعدام های سال67،نخست وزیر بود. در طی مدت زمان قانونی برای تبلیغات انتخاباتی تعدادی از دانشجویان در حالیکه که با فریاد،اعلام می کردند"67،67" خواهان پاسخگویی وی به نقشش در اعدام های بودند...".
به حق،وقتی این جمله را خواندم،بسیار برافروخته شدم. یاد سخنان محرمانه طائب افتادم که اذعان کرده بود که برای تخریب چهره مهندس، پای وی را به اعدام های67 باز می کنیمو تخریب چهره وی را توسط خارج نشینان برای جامعه جهانی سهل الوصل تر می کنیم .سخنان این کتاب به نحوی است که مهندس موسوی از تمام اعدام ها مطلع بوده و برای حفظ عافیت در مقابل آنها سکوت کرده است. این اتهام را کسانی به وی می زنند که رهبرانشان در اعدام شدن اعضای حزب مهمترین نقش را داشتند.
آیا کسی هیچگاه اعضای سابق حزب توده را درباره نقش نورالدین کیانوری در نابود کردن سازمان توده وبالتبع آن اعدام های سال 67 به چالش کشیده اند؟ آیا نهادی از سازمان مجاهدین امروز مواخذه کرده است که چرا با عملیات فروغ جاویدان،مسئولان کشتار فجیع 67 را تحریک بیشتر کردید که زودتر اعدامشان کنند؟ در حالی که بخش اطلاعات وامنیت حزب بعث شما را از ناموفق بودن پیشاپیش عملیات فروغ جاویدان آگاه کرده بود؟ کسی باپاسخگو بودن مهندس موسوی در قبال فعالیت وی در دوران نخست وزیری مخالف نیست. اصل مطلب این است که چرا باید کار نکرده را ایشان پاسخگو باشد؟ وی که روحش از این اعدام ها مطلع نبود و تنها زمانی مطلع شد که با آیت الله موسوی اردبیلی(پس از نخست وزیری اش)در قم دیدار داشت.
کسانی که خاطرات حضرت آیت الله منتظری را خوانده باشند،متوجه می شوند که بسیاری از سران بلند پایه نظام، روحشان از اعدام های سال67 مطلع نبوده است. در خاطرات آیت الله منتظری آمده است که"...آقای خامنه ای آمد پیش من، در حالی که بشدت برافروخته بود، گفت که امام چرا دستور اعدام بی حد وحصر زندانیان چپ را داده اند؟ من گفتم:شما کجای کاری؟ یک ماه پیش تمام مجاهدین سرموضع اعدام شدند؟ چرا حالا اعتراض می کنی؟ آقای خامنه ای گفتند: مگر امام آنها را همه اعدام کردند؟ حال نمی دانم این حرف ایشان واقعی بود یا نه..."هر چند،بعدها با سخنرانی ایشان در سال68 ثابت گردید که آیت الله خامنه ای هم در جریان اعدام ها بوده و بی خبر نشان دادن خود نزد آیت الله منتظری حربه وحیله ای بیش نبوده است.(کتاب خاطرات آیت الله منتظری)
در زمان اعدام های سال67، مهندس موسوی درگیر مسئله استقراض از کشورهای خارجی بودند و آنقدر بر سر این مسئله با آقای خامنه ای درگیر بودند که اصلا نمی توانستند به موضوعات دیگر بپردازند. ایشان در اینمدت به قدری سرگرم حل مشکلات پس از جنگ بودند که دیدارهای خانوادگی شان را لغو کرده بودند. دیدارهای ایشان بامرحومسید احمد خمینی که قبلا روزی به4-5بار می رسید به یک بار درهفتهتقلیل پیدا کرده بود؛ کهآن هم برای جلب موافقت امام در انجام کارهای دولتی بوده است.
مطالعات معادلات سیاسی آن زمان نشان می دهد که طبیعی است که ایشان از اعدام های سال67 مطلع نباشد. در آن زمان برنامه طیف تندرو بر این بود که بلافاصله پس از فوت آیت الله خمینی، تمام کسانی را که گرایش چپ اسلامی داشتند را از عرصه سیاسی حذف کنند تا دیگر در معادلات قدرت نقشی نداشته باشند کسانی مانند موسوی اردبیلی(با وجود داشتن نقش عمده در این ماجرا)، مهندس موسوی، مهدی کروبی، سید محمد خاتمی، بهزاد نبوی،و... آنها با ندادن اطلاعات،یا دادن اطلاعات غلط به طیف مخالف آنها را در شرایط بسیار بدی قرار داده بودند وطبیعتا اگر طیف تندرو، اجازه می داد که طیف رقیب،از جریان اعدام های67 مطلع شوند، برگ برنده بزرگی را به دست آنها داده بود. نمونه ای از عدم اطلاعآنها از جربان های در حال وقوع، قضیه ارسال مواد منفجره از ایران به عربستان است که مهندس موسوی و آیت الله منتظری از آن بی اطلاع بودند و پس از واکنش سخت عربستان، آنها از مردم در نماز جمعه این قضیه را مطلع شدند.(در نامه مهندس موسوی،خطاب به آیت الله خامنه ای در مورد استعفاء ایشان).
اتفاقا در همین کتاب،به صراحت ذکر شده است که جریانی که تندرو بود در سال67، کنترل زندان را از دست طیف هوادار آیت الله منتظری گرفت، و دوباره روش های خشن و وحشیانه آغاز گردید. در جایی دیگر می گوید:"...وکسانی که در اعدام های سال67 نقش داشتند، نهایت تلاش خود را برای مخفی کردن اعدام ها ترتیب دادند..."
حجم وسیع اعدام ها،روش های بدوی بازجویی، سئوالهای مطروحه، و همه وهمه مواردی نیستند که حتی طیف های تندروی حکومتی علنا بدان افتخار کنند. بنابراین می بایست تمام این فعالیت ها دور از ملا عام و به صورت مخفیانه انجام می شد.
بنده در مقاله ای دیگر،با ذکر مستندات وشواهد بیان کرده بودم که حتی مرحوم آیت الله خمینی، فتوای اعدام های سال1367 را صادر نکرده بود. وی روحش ازین ماجرا خبر نداشت و چون طیفی که مسئولیت اطلاع رسانی در بیت امام را بر عهده داشتند،از جریان نفوذی بودند اطلاعاتی را که به ایشان می دادند اکثر غلط بود، با این توجیه که:"حال امام مساعد نیست وباید اخبار خوب بشنوند." ایشان از جریان در حال وقوع در کشور به طور کل بی اطلاع بودند و یا به ایشان اطلاعات نادرست می دادند. در یک مورد، روزنامه اطلاعات، فضاحتی به بار آورد که امام مدیر مسئول وقت آن را(سید محمود دعایی)بر کنار کرد ودستور به توقیف ان داد. چرا که ایشان مطلع شده بود که برای خودشان یک روزنامه مخصوص منتشر می شود، وبرای مردم روزنامه ای دیگر. ایشان با لحنی عصبانی گفته بودند:"...مگر بنده لنین هستم که برای من روزنامه دیگر چاپ می کنید؟ از شما دیگر انتظار چنین کاری را نداشتم آقای دعایی..."و سرانجام اطلاعات با وساطت مرحوم سید احمد خمینی، دوباره شروع به انتشار کرد.
و اینکه جریان اعدام های 67 چگونه، و به دستور چه کسی آغاز شد، بحث مفصلی را می طلبد که مجال بیان آن در اینجا نیست. اما،خطاب این مقاله به کسانی بود که نه تنها مهندس موسوی،بلکه طیف وسیع دیگری را در مظان اتهام های بزرگ قرار می دهند. کسانی مانند طیف مسعود رجوی،که خود در کشتار انفال، در کشتار کردهای کردستان، در جنگ ایران وعراق ، و در سالهای اول انقلاب، نقش گسترده ای داشتند و باید پاسخگوی اعمال ضدبشری و جنایت بار خود باشند. طیفی مانند حزب توده،که به جای آنکه نقش خود را در نابود کردن اینحزب بررسی کند، به دنبال یافتن مقصر در از دست دادن عمدهطرفدارانخود در سال1367 می گردد و هنوز هم حاضر نیست بپذیرد که راه ناصوابی در پیش گرفته است.
سازمان مجاهدین که معلوم نیست اطلاعات خود را از کجا می آورد، باید به یاد آورد که اطلاعات ویمستند نیست. مانند آن هنگامه ای که به آقای سید محمد خاتمی حمله می کردید که ایشان مسئول بازرسی زندان های کشور در سال67 بوده است؛ در حالی که با مرور تاریخ متوجه می شویم کهایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت می کرده است و به هیچوجه در آن زمان در معادلات پشت پرده آن زمان قرار نداشته است، تا چه رسد که ایشان را مسئول بازرسی از زندان ها کنند. کوس رسوایی شما در ایران به صدا درآمد!
فریاد وا مظلومای مجاهدین، با وجود اعمال سبعانه دولت عراق در چنین جنایت بشری، به دل هیچ انسان آزاده ای نمی چسبد. گواینکه آنها خود بزرگترین اعمال تروریستی را در قبال بشریت ومردم ایران، در هنگامه ای که قدرت قابل توجهی در دست داشتند،به ثمر رساندند و اکنون با توجیه "اقتضاء زمانه"در پی عدم پذیرش مسئولیت خود در آن دوران هستند. سازمان مجاهدین، قبل از جمهوری اسلامی باید در دادگاه جنایت جنگی لاهه به محاکمه کشیده شود؛ و با فرافکنی هایی نظیر"نقش داشتن مهندس موسوی در اعدام های 1367"،نقش گسترده وقابل توجه خود را در کشتار مردم ایران،از اذهان پاک نکند.
0 نظر
» لطفا در نظرات خود از الفاظ رکیک استفاده نکنید
» لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید