برای صانع ژاله/ باشد نگاهش را فراموش نکنیم


شاید اگر او هم فقط چند نفس دیگر زنده بود
در آخرین دم می گفت
که پیکر او را شبانه به خاک بسپارند
تا دست هایی که به خونش آغشته بود
تابوت او را حمل نکند
تا خفته دلانی که چشم هایش را بستند
بر پیکرش نماز نخوانند
شاید اگر او هم فقط چند نفس دیگر زنده بود
می گفت که برایش چهل گور حفر کنند
تا سیاه پوشان سیاه سوار
راهی به خانه ی تنهاییش نیابند
تا از بذر پیکرش در خاک
چهل جوانه ی سبز بروید فردا
شاید ، شاید
چه شاید ها...
شاید به شاید ها در آن چند نفس مبهم نمانده
هزاران علامت سوال آویزان شده باشد
اما از آن چند نگاه آخری که زنده بود
می شد خواند
که چشم هایش پای منو تو را
به راه نیمه رفته ی او می خواند
و نگاهش تمام مداد های سبز را مخاطب قرار داد
تا نام ضربدر خورده اش را
دوباره سبز کنیم

نفس سبز
برچسب ها:

0 نظر

» لطفا در نظرات خود از الفاظ رکیک استفاده نکنید
» لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید